جدول جو
جدول جو

معنی عدم ملکه - جستجوی لغت در جدول جو

عدم ملکه
(عَ دَ مِ مَ لَ کَ / کِ)
یکی از اقسام تقابل است یعنی عدم آنچه در شأنش وجود است و به عبارت دیگر که در شأن شخص یا نوع یک جنس آن باشد که متصف به وجود باشد چنانکه عدم البصر به انسان کور میتوان گفت به اعتبار آنکه از شأن اوست که مبصر باشدو به حیوان بدون شعور میتوان گفت زیرا از شأن جنس او هست که یک نوع از انواعش که انسان است دارای شعورباشد. (از شفا، ج 1 ص 22). رجوع به عدم و قنیه شود
لغت نامه دهخدا
عدم ملکه
نیستی نبایدی زبانزد فرزانی
تصویری از عدم ملکه
تصویر عدم ملکه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ مُ کُهْ)
پادشاهی او بردوام و پاینده باد: آنچه خداوند دام ملکه فرموده عین صوابست. (گلستان). ملک دام ملکه در کشف حقیقت آن استفسار نفرمود. (گلستان)
لغت نامه دهخدا
(عَ دَ وَ مَ لَ کَ / کِ)
عدم ملکه. رجوع به عدم ملکه شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
موضعی است به مکه ازآن بنی قرادو منسوب به بنی جمح. (آنندراج) (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
بپایاد شاهی او پادشاهی او بردوام و پیوسته باد، (درسایه دولت خداوندی دام ملکه - همگنانرا راضی مگر حسود رالله) (گلستان)
فرهنگ لغت هوشیار